به گزارش
بخش خبری بانک عکس ؛ در فیلم "چهارشنبه" ساخته سروش محمدزاده با قهرمانی مواجه هستیم که به اندازه همه قهرمانهای محبوب سینمایی تنها و جداافتاده است و یکتنه جلوی همه میایستد و شهر را زیر پا میگذارد و دنیا را به هم میریزد تا چیزی را که میخواهد، به دست آورد و در تمام طول فیلم تماشاگران بیش از شخصیتهای دیگر با طاهر (آرمان درویشپور) همراه میشوند و مسیر او را دنبال میکنند، اما در یک تجربه متفاوت در تمام لحظات همراهی، هیچ پیوندی میان او و مخاطبان رخ نمیدهد و همه ما بجای اینکه در کنارش باشیم، در تقابل با او قرار میگیریم و مجبور به همراهی با شخصیتی میشویم که دوستش نداریم و نمیتوانیم با قصد و انگیزه و انتخاب او هیچ همدلی نشان دهیم.
درواقع از آنجا که تصمیم او، زندگی و آینده کل شخصیتها را به تباهی میکشاند و به نتیجهای تلخ و دردناک منجر میشود، از او قهرمان منفی و دافعه برانگیزی میسازد که هیچکس از میان مخاطبان خواهان موفقیت او نیست و همه پیوسته امیدوارند تا طاهر به هر کجا میرود، به در بسته بخورد و کارش به نتیجه نرسد.
اگر ما از تماشای تلاشهای طاقتفرسای طاهر دست برنمیداریم، فقط برای این است که ما هم همچون برادر بزرگترش (شهاب حسینی) که مدام همهجا دنبالش میرود تا مانع انجام خواستهاش شود و جلویش را بگیرد، او را دنبال میکنیم تا ببینیم کی از پا میافتد و کجا خسته میشود و چطور ناکام میماند. درواقع ما نگران سرنوشت شخصیتهای دیگر هستیم که اکنون به تصمیم و انتخاب کسی وابسته شده است که اتفاقاً از هیچ منطق و توجیه قانعکنندهای برخوردار نیست و عصیان و تکرویاش در برابر جمع پیرامونش جلوه همدلانهای به او نمیبخشد.
بنابراین آنچه باعث میشود که مخاطب برای اولین بار خواهان شکست و زمین خوردن قهرمان یک فیلم باشد، این است که او بیرحمانه و خودخواهانه در برابر خانوادهاش میایستد و هرچند در ظاهر به فکر قصاص و خونخواهی پدرش است، اما با شرایط بحرانی که برای خواهر کوچکترش پیش آمده و خانواده را در موقعیت پیچیده و دشواری قرار داده، همچنان دست از سرسختی و کینهتوزی و لجاجت برنمیدارد و خودخواهانه کل خانواده را در معرض فروپاشی قرار میدهد. فیلم از این جهت که قهرمان داستانش را به ضدقهرمان تبدیل میکند و جاذبه مثبت او را به دافعه منفی تغییر ماهیت میدهد، دست به تجربه متفاوتی میزند.
از این رو طاهر هر چه در مسیر دشوار پیش رویش بیشتر پیش میرود و به موفقیتی که انتظارش را میکشد، نزدیکتر میشود، بیشتر شبیه آدمهای بازندهای میشود که میخواهند انتقام ناکامیها و سرخوردگیهایشان را با اصرار بر یک انتخاب غلط بگیرند. انگار موضوع قصاص فقط بهانهای است که طاهر تلافی همه چیزهای ازدسترفتهاش را درآورد و برای یکبار در زندگیاش به خواستهاش برسد، حتی اگر خواستهاش به بهای نابودی جمعی نزدیکانش تمام شود.
به همین دلیل در پایان به آنچه میخواهد، میرسد اما اتفاقی که مدتها انتظارش را میکشید و به خاطر آن با همه دنیا جنگید، به گونهای رخ میدهد که چنان پوچ و بیهوده به نظر میرسد که طاهر احساس میکند هیچ چیزی را به دست نیاورده است. آن حس تلخ و یأس بار پایانی فیلم از آنجا میآید که راهی برای خروج از آن تنگنای ناگزیر و دردناک وجود داشت و شخصیتها میتوانستند با وجود شرایط سخت و غمانگیز زندگیشان کمتر در منجلاب بدبختی و فلاکت فرو روند، اما طاهر همه را با خود به سراشیبی سقوط میکشاند و خود نیز با آنها فرو میرود.
نزهت بادی